متن عاشقانه ۲۰۲۲ کوتاه و طولانی جذاب برای عشقم،همسرم

در این نوشته از دلبرانه قصد داریم تعداد ۱۱۰ متن عاشقانه ۲۰۲۲ جذاب و باکلاس را برای شما درج نماییم.
با توجه به اینکه به مناسبت های مختلف ممکن است دنبال یک شعر و متن عاشقانه مناسب بگردید.
ما در اینجا مجموعه کاملی از بهترین این متن ها را از نویسندگان و شعرای ایرانی جمع آوری کرده ایم.
اگر دنبال اینگونه مطالب هستید در ادامه می توانید تعداد زیادی متن عاشقانه ۲۰۲۲ جدید را مشاهده نمایید.
امیدواریم که مورد استقبال شما قرار گیرد … تا انتها با ما همراه باشید…
متن عاشقانه ۲۰۲۲ کوتاه و طولانی جذاب برای عشقم،همسرم
حرف که می زنی
صدایت ادامه ی آوازِ
پرندگان است،
وقتی که شب
خاموششان کرده است!
و لب که می بندی
سکوتت ادامه ی کویر …!تو ادامه ی همه چیز هستی
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
وقتی گفتم دوستت دارم
میدانستم زبان تازهای اختراع کردهام
برای مردم شهری که خواندن نمیدانند.
میدانستم شعرم را در سالنی خالی از تماشاگر
میخوانم.
و شراب تعارف میکنم
به کسانی که لذت مستی را
در نمییابند…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
پرسیدی
چگونه دوستت دارم؟
گفتم
پرندهای عاشقم
که از برخورد گلولهای به سینهام
تا مرگ
بیشتر از چند ثانیه طول نمیکشد
و همان چند ثانیه را
به تو فکر خواهم کرد
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
چِشمانَت
قافیه است…!
نِگاهَت را
رَدیف کُن دَر نِگاهَم
تا بُلنَد تَرین
غَزَلِ عاشِقانه
سُروده شَوَد !
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
تقویم دروغ میگوید؛
کافیست مرا تحویل بگیری
آن وقت میبینی
که چطور وسط پاییز هم
بهار میشود..!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
مثل انتشارِ یک شایعه
در روزنامه ای کثیر الانتشار،
مثل آبروی ریخته شده،
مثل قاصدکی معلق در هوا،
دوست داشتنت از دستم در رفته است
و دیگر هیچ چیز مثل قبل نخواهد شد…!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
مثلا
خنده یِ تو قاتل جانم بشود
این دل انگیز ترین
قتلِ جهان خواهد شد..!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
خاطره
یک پیراهن خالیست
که اندازهی هیچکس نمیشود
باید آویزانش کرد در باد
و با رقصش پیر شد…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
تو بهار همهى فصلهاى من بودى
تو بهارِ همهى دفترچههایى که
چیزى درشان ننوشتم.
بگذار پاسخ دهم
همچنان که دوستانه مىگریم.
هر چه بلور است به فصل پیش بسپاریم.
بگذار تا با رنگهاى تنت
دوست بدارمت:
عریان شو زیر آبشارهاى خورشید
حتى انگشترت را
در صداى آنها پرتاب کن
که مىخواهند به ما
چیزى را جز این که هست
بباورانند
تو را با رنگ گلهاى بِه
با رنگهاى بلوط
تو را دوست خواهم داشت.
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
کنارِ من باش…
حتی اگر بهار نیاید…
حتی اگر پرندهای نخواند…
حتی اگر زمستان طولانی…
اگر سرما نفس گیر…
حتی اگر روزگارمان پر از شب…
پر از تاریکی…
باز یکی با نفس هایش…
عشق را صدا میزند…
دنیا پر از عطرِ بابونه است محبوبِ من!
بیا بودن را اراده کنیم…
بیا از سرِ انگشتانِ این احساس آویزان شویم
لبریز و مست…
تاب بخوریم…
دنیا پر از عطرِ بابونه است محبوبِ من!
بیا شگفتی دوست داشتن را…
به سینه هامان بسپاریم…
بیا ساده باشیم…
ساده باشیم و عاشق…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
متن عاشقانه جدید برای همسرم
راستی!
برای داشتن تو کجای دنیا را میتوان گشت!؟
سهم من از تو…
تنها یک صداست که میشنوم…
و سایهای که در آغوش میگیرم….
تو جهان خودت را داری و من شعرهایم را…!
تو را سیاست سر ذوق میآورد…
و من را قافیه چینی!
میدانم….
زبان هم را نمیفهمیم….
اما مهم نیستِ..
من دوست دارم!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
در طول شبانه روز…
دو بار به تو فکر میکنم …
یه بار صبح که بیدار میشم تا شب ،
یه بار شب که مىخوابم تا صبح …
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
به او بگویید دوستش دارم.!
گوشش که به حرف هاى من بدهکار نیست…
شاید به شما گوش دهد..
شعرهایم را برایش بخوانید
شاید روى شما را زمین نیاندازد..!
من از تمام شما یک چیز مى خواهم
“به او بگویید دوستش دارم”
و اگر پرسید چقدر؟!
بگویید…
بعد از خدا…
قبل از خودم..
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
اگر براى رفتن هزار بهانه باشد…
براى برگشتن …
هزار و یک بهانه هست..
یکى از همین بهانه ها را دستت بگیر…
برگرد…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
آدمیزاده…
گوگِل که نیست…
تا دو تا حرف تایپ کنى…
حدس بزنه چى مى خواى بگى.!
باید رُک و پوست کنده حرف دلت رو بهش بزنى…!
بدونِ حاشیه…
به قول قدیمیا برو سر اصل مطلب…
دوسش دارى؟!
دو حالت بیشتر نداره…
برو بهش بگو…
قبول کرد،که قبول کرد
قبول نکرد
دوباره بگو ….
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
دوست دارید بدانید چه کسى …
عکس پروفایل شمارا چک مى کند؟!
بگذارید من به شما بگویم…
آن بنده ى خدایى که …
با دل شکسته رهایش کرده اید..
آن بنده ى خدایى که …
خیلى وقت است سراغش را نمى گیرید..
آن کسى که وابسته اش کرده اید …
و بى توجه به این که ،چه بر سرش مى آید…
دنبال زندگى خودتان رفته اید..
او بارها در طول روز عکس پروفایل شما را چک میکند..
بارها…!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
حتّی اگر روزی…
هیچ حرفی برای گفتن نماند
من…
باز هم شعری برای سرودن خواهم داشت
و ترانه ای برای ترنّم
و دلی برای سپردن
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
چشم هایِ مرا که می نوشتی گریه می کردی؟!
دستهایت لرزیده انگار!
زل زد توی چشم های خط خطی ام و خواندشان …یا نه ؟؟!
_نه…
ماندم
ماندی؟
رفت…
یکی باید باشد
که آدم
این همه دلتنگی را با دهانِ بسته به گور نبرد
می شود چشم هایِ مرا پاک کنی؟!
از اول بنویسی شان؟
بنویس
و بگذارشان تویِ بطریِ کوچکی
و بینداز
وسطِ هر چه دریاست.
یکروز که حالت بهتر بود
پیدایش کن
و بخوانشان
با صدایِ بلند…
آن روز
حتما باران می بارد…..
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
خوبم ..!
خیلی خوب ..
مگر میشود
به فکر تو بود وُ خوب نبود
تو را خیال داشت وُ بد بود ..
من خوبم قشنگِ عزیز
راستی تا یادم نرفته بگویم
دوستت دارم
نه مثل دیروز
نه مثل امروز
نه حتی مثلِ اولِ سطر ..
تو را یک جورِ دیگر دوست دارم
بیشتر از هر جور …
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
دوستم داشتهباش
وحشیانه…
بسان تاتاران…
سوزان،..
همچون بیشه زاران
برنده،
چو باران
متوقف مشو
رها مکن
و هرگز متمدن مشو
چرا که ویران میشود بر لبانت،
تمام تمدنها…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
تو را دوست دارم
بیشتر از نوشتن آخرین سطر مشق های مدرسه
بیشتر از تقلب در امتحان…
حتی بیشتر از بستنی قیفی های قدیم….
و پفک های طعم پنیر
تو را بیشتر از توپ های پلاستیکی
کوچه های خاکی…
این را که می دانی چقدر بود…
بخدا تو را از خواب نرسیده به صبح
هم بیشتر دوست دارم…
بیشتر از صبح های جمعه، …
عصرهای لواشک و آلوچه…
تو را از زنگهای تفریح هم بیشتر دوست دارم
بیشتر از خیلی بیشتر از زیاد
من تو را یک عالمه دوست دارم…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
کاش قد دوست داشتنم بودم…
آنقدر که باران مى گفتى مى باریدم…
سردت بود مى پوشاندم …
و گرمت که مى شد…
ابرى
سایه بر سرت مى شدم…
آن قدر که دستم به ماه مى رسید…
خواب که مى گفتى…
شب مى کردم…
و به آفتاب…
که هر وقت که مى خواستى…
صدایش مى کردم …
و پنجره ات را روز مى کردم…
کاش قد دوست داشتنم بودم…
آن قدر که صدایم مى کردى…
دستم را دراز مى کردم…
دستت را دراز مى کردى…
آن قدر که دوستم داشتى…
مرا به نام کوچکم…
صدا مى کردى…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
شنیدن چیزِ خوبی است ….
شنیدنِ صداِ ریلها، قطارها…
شنیدنِ صدایِ مسافرها، زخمها
شنیدن صدایِ دلِ مسافری …
که در قطار مسافر …
و در راه منتظر است
شنیدنِ صدا چیز خوبی است …
شنیدنِ صدای قلبها، آدمها
شنیدن صدایِ ریختن چای …
برایِ مهمانها…
شنیدنِ صداِیِ هم،
صدایِ رد شدنِ کنارِ هم
شنیدنِ سلام! حالَت چگونه است؟
خیلی خوب است…
شنیدنِ صدای برگ…
صدایِ ورق خوردنِ برگ…
خواندنِ کتاب …
و شنیدنِ قصهای در گوش کودکی…
شنیدن چیزِ خوبی است علاقه !
شنیدنِ صدایِ تو،…
خیلی خوب است…
شنیدنِ صدایَت که میگویی سلام….
صبح بخیر…
میآیی قدم بزنیم…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
فقط تاریکی میداند…
ماه چقدر روشن است…
فقط خاک میداند…
دستهای آب، چقدر مهربانند…
معنی دقیق نان را…
فقط آدم گرسنه میداند..
و فقط من میدانم…
تو چقدر زیبایی…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
متن عاشقانه برای عشقم
چشمانت…
کارناوال آتش بازیست!
یک روز در هر سال …
برای تماشایش میروم …
و باقی روزهایم را…
وقف خاموش کردن آتشی میکنم..
که زیر پوستم…
شعله میکشد!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
بر تنم بگستران…
گیسوانت را…
همچون نخلستان های انبوه…
این “بحر طویل”
مدهوشم می کند
من کهنه پرست نیستم،
فقط از بوی قهوه …
و طعم زنجبیل خوشم می آید!
“شانه” سفر می کند
بر موهایت
قلب من با او…
هجرت…
سوزان ترین رویای من است…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
تو حقیقی ترین حقیقت عشقی
که من هر لحظه
در رویای لمس آغوشت
با زیبائی هایش زندگی را
زیبا زندگی میکنم
تووووو را من داشتن
همسان حس حضور خدا معرکه ای
معرکه است
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
گاهی با دستهای مردانه ات نوازشم کن
لمسم کن موهایم را بباف
منم دیگر طاقت ندارم
گاهی قبل از هر حرفی میخواهم
بروم سر اصل مطلب
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
بی اعتنا شدن را هیچ وقت یاد نگرفتم…
حتی زمانی که می توانستی باشی،اما نبودی…
وقت هایی که می دانستی جز تو کسی را
نمی خواهم اما خودت را دریغ می کردی…
من حتی روزهایی که دلم گیرِ دلت و
نگاهت سمتِ دیگری بود هم نتوانستم …
بی توجهی را یاد بگیرم..
میدانی؟
من مثل تو بی تفاوت شدن را یاد نمی گیرم..
یعنی بخواهم هم نمی توانم !
چون از تو نمی شود بی خبر ماند…
نمی شود یک روز گذشت و حالت را نپرسید…
من مثل تو بلد نیستم بی اعتنا باشم !
چون نمی توانم دوستت نداشته باشم…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
تو باید کامِ اولِ سیگار باشی…
همان قدر دلچسب!!
باید آخر ِخوب ِ یک فیلم باشی…
آنهم دِرام!
تو باید هفتِ صبحِ خیابانی شلوغ …
در یک شهر بزرگ باشی!
یا تیک و تاک یک ساعت لوکس در قلب ژنو!
شاید هم سلِ یک ملودی مشهور …
اما
نه!!!
الان
که خوب فکر می کنم
تو باید
ستاره باشی…
همان سهیل…
همان
دور…
دور…..
دور……
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
بیشترین عشق جهان را …
به سوی تو میآورم
از معبر فریادها و حماسه ها…
چراکه هیچ چیز در کنارمن
از تو عظیم تر نبوده است
که قلبت چون پروانهای !
ظریف و کوچک و عاشق است …
ای معشوقی که …
سرشار از زنانگی هستی
و به جنسیت خود غرهای…
به خاطر عشقت !
ای صبور…
ای پرستار
ای مومن !
پیروزی تو میوهی حقیقت توست …
رگبارها و برفها را
طوفان و آفتاب
آتش بیز را….
به تحمل صبر شکستی !
باش تا میوه ی غرورت برسد…
ای زنی که صبحانه ی خورشید
در پیراهن توست !
پیروزی عشق نصیب تو باد ….
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
لمسِ تن تو…
شهوت است و گناه…
حتی اگر خدا عقدمان را ببندد،
داغیِ لبت، جهنم من است…
حتی اگر فرشتگان …
سرود نیکبختی بخوانند،
هم آغوشی با تو…
هم خوابگیِ چرک آلودی ست
حتی اگر خانه ی خدا …
خوابگاهمان باشد…
فرزندمان…
حرام نطفه ترین کودک زمین است
حتی اگر تو مریم باشی …
و من روح القدس…
خاتونِ من!
حتی اگر هزار سال …
عاشق تو باشم…
یک بوسه …
یک نگاه حتی حرامم باد
اگر تو عاشق من نباشی…!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
مرگم باد…
اگر لحظه ای کوتاه بیایم…
از تکرار این …
پیش پا افتاده ترین حرف…
که دوستت دارم
دوستت دارم…
به نجابت باران قسم…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
به تو دست میسایم …
و جهان را درمییابم…
به تو میاندیشم…
و زمان را لمس میکنم…
معلق و بی انتها…
عُریان…
میوزم، میبارم، میتابم….
آسمانم…
ستارگان و زمین…
و گندمِ عطرآگینی که دانه میبندد…
رقصان
در جانِ سبزِ خویش….
از تو عبور میکنم
چنان که تُندری از شب…..
میدرخشم
و فرومیریزم
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
و تو ای جاذبه ی لطیف ِ عطش …
که دشت ِ خشک را دریا کنی ،
حقیقتی فریبنده تر از دروغ ،
با زیبایی ات
ــ باکره تر از فریب ــ
که اندیشه ی مرا…
از تمامی ِ آفرینش ها بارور می کند !
در کنار ِ تو خود را…
من کودکانه …
در جامه ی نودوز ِ نوروزی ِ خویش می یابم
در آن سالیان ِ گم ، که زشت اند
چرا که
خطوط ِ اندام ِ تو را
به یاد ندارند !
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
به تو سلام میکنم…
کنارِ تو مینشینم …
و در خلوتِ تو …
شهرِ بزرگِ من بنا میشود …!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
در فراسویِ مرزهای تنت …
تو را دوست میدارم
در فراسوی مرزهای تنم …
تو را دوست میدارم…
در فراسوی عشق…
در فراسوهای پیکرهایِمان.
با من وعدهی دیداری بده….
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم».
و برف آب شد…
شکوفه رقصید…
آفتاب درآمد….
من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم…
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست…
.
بزرگ ترین اقرارهاست….
من به اقرارهایم نگاه کردم…
سال بد رفت و من زنده شدم
تو لبخندی زدی …
و من برخاستم…
دلم می خواهد خوب باشم…
دلم می خواهد تو باشم .”
و برای همین راست می گویم….
نگاه کن…
با من بمان…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
می خواهم دوستت بدارم…
و به دین یاسمن درآیم…
و مناسک بنفشه بجا آرم !
و از نوای بلبل دفاع کنم ،
دوستت دارم !
و نقطه ای در پایان سطر نمی گذارم…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
می خواهم معنایِ دوست داشتن را تازه کنم !
دارد خاک می خورد زیرِ خروارها بی تفاوتی…
دارد مچاله می شود …
دارد می میرد…
بیچاره مانده است…
میانِ غرور و بدبینی و مسمومیتِ آدم ها…
دارد رنگ می بازد آنقدر که بی حرمتش کرده اند !
می خواهم آنقدر دوستت بدارم…
تا مردم بپرسند از تو…
این کارها چیست این دیوانه می کند ؟
و تو بگویی با خنده ای و شوقی …
دارد برایم دیوانگی می کند…
و دوست داشتن نامِ دیگرِ دیوانگی ست…
دیوانه ی یکی بودن…
دیوانه ی شب تا سحر …
گفتن و خندیدن و رقصیدن هایِ دو نفره….
دوست داشتن!
آخ امان از این دوست داشتن…
که اگر ناب باشد…
مستت می کند…
یک مستیِ شیرین…
بی پشیمانی…
بی نبودن…!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
بعد عمری عشقبازی…
ذکرِ تسبیحاتِ ما را!دوستم دارد..ندارد…
دوستم دارد.. ندارد…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
برایم آرزوی خواب های رنگی نکن…
سیاه سفید هم باشد به دیده منت …
فقط تو را ببینم…
تو را ببوسم…
تو را نفس بکشم
اصلا سیاه سفید باشد…
مثل فیلم های کلاسیک فرانسوی
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
این عطر را…
که به تنت می زنی…
موسیقی آرامی است…
با امضای خاص تو
که جعل اش محال است…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
میخواهے به تنت نگاه ببوسم
ڪه پاهات بپیچد به هم
سڪندرے بنوشی،مست ڪنے خراب آغوش من؟
جوری ڪه دلت بریزد
خانه بر سرت خراب شود؟
میخواهی هے صدات ڪنم،جوابم را ندهی
پشت میز اتو پیدات ڪنم،لباست بسوزد
برهنه بمانے بین شب و روز
سرگردانِ دستهاے خودت؟
ماه پیشانے!
میخواهے اصلاً هیچ ڪارے نڪنم
خوابت را ببینم،دستهام بوے نارنج بگیرد؟
فقط باش
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
همیشه دلم خواسته بدانم…
لحظههای تو بی من…
چطور می گذرد؟
وقتی نگاهت می افتد به برگ…
به شاخه…
به پوست درخت…
وقتی بوی پرتقال میپیچد…
وقتی باران تنها تو را خیس می کند!
وقتی با صدایی…
برمی گردی پشت سرت…
من نیستم!!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
می خواهی بنشینی توی بغلم …
که برایت کتاب بخوانم؟
می شود آرام بنشینی و گوش کنی؟
می شود ان قدرنفس هایت نریزد روی گردنم؟
آه , میشوددیگرکتاب نخوانیم؟
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
وَقتی خُدا می خواست تو را بسازد،
چه حال خوشی داشت..
چه حوصلهای…
این موها ، این چَشمها..
خودت میفهمی..؟
من هَمهی اینها را دوست دارَم..
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
به انگشت هایت بگو…
لب های مرا ببوسند ..
به انگشت هایت بگو….
راه بیفتند روی صورتم…
توی موهام .. .
قدم زدن در این شب گرم…
حالت را خوب می کند …
گل من!
گاهی نفس عمیق بکش و
نگذار تنم از حسودی بمیرد ..
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
من جولیت هستم….
بیست و سه ساله
یک بار طعم عشق را چشیده ام….
مزه تلخ قهوه سیاه می داد
تپش قلبم را تند کرد….
بدن زنده ام را دیوانه
حواسم را به هم ریخت و رفت…..
من جولیت هستم
هزار ساله
و هنوز زنده ام…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
آغوشت را…
برای همه هم که باز کنی
باز هم برای من جا هست؛
” هیچ ” که جایی اشغال نمی کند!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
هوای دلم…
در حالت هشدار است!
اما من…
نه عاشقی کردن را
تعطیل می کنم…
و نه بر دوستت دارم گفتن هایم
ماسک می گذارم؛!
این نفس گیر جذاب را
با هیچ چیز دیگر
عوض نخواهم کرد…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
بهترین متن عاشقانه ۲۰۲۲
عشقِ تو…
زغال سنگ است…
و من لوکوموتیوی که …
یک کوهستان را در پیشِ رو دارد….
دوستم داشته باش…
دوستم داشته باش…
وگرنه از کار می افتم…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
گفتم بالاخره که فراموشش میکنی…
اینجوری نمیمونه …
نفس عمیقی کشید و گفت :
یادِ بعضی آدما هیچوقت تمومی نداره !
با اینکه نیستن ، با اینکه رفتن ،
ولی هیچ وقت خاطرهشون تموم نمیشه !
گفتم : ولی همین که نیستش ،
کمکم همه چی تموم میشه …
گفت بودنِ بعضی از آدما ،
تازه از نبودنشون شروع میشه !
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
دوستت دارم…
و هنوز خاطره ی موهایت…
از لای انگشتانم رد می شود
دوستت دارم…
و به یاد می آورم که روزی
آهسته کنار گوشت گفته بودم
در انبوه سیاهِ موهایت…
چند تار سفید دیده ام…
دوستت دارم…
و هنوز با انگشتانم
به جای موهایت…
هوا را شانه می کنم
دوستت دارم
همچون پیانیستی …
که پشت دیوارهای بلند زندان
کلیدهای سیاه و سفید پیانوش را
به یاد می آورد
و آهسته
آهسته
آهسته
با انگشتانش در هوا…
سمفونی شماره ی نُه بتهوون را می نوازد
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
عکس هایت را دوست دارم ….
در آن ها طور دیگری هستی …
لبخند می زنی…
عاشقانه نگاه می کنی…
و از کنارم نمی روی !
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
فُلانی جان …
عشق تنها واژه ای است ….
که تعریف نمی شود …
مثلا من قبل از تو این موقع…
نگران نخواندن قناریها بودم …
نگران برنگشتن کاکُلی ام …
قبل از تو صبح روشن بود …
و شب تاریک …
قبل از تو من بودمُ،من …
بعد از تو من بودمُ خدای من …
عشق آدمی را دگرگون میکند …
در نبودنت زنده بودمُ،…
در بودنت زندگی می کنم …
من زنده بودنم برای این بود که…
به تو برسم …
که عاشق شوم …
که زندگی کنم …
که نگاهت کنم …
که باورت کنم …
که برایت گریه کنم …
نفس بکشم …
نفس بکشم …
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
رنگ صدای تو را دوست دارم…
رنگ صدای تو سپید است…
سپیدِ مایل به عشق…
با رگه هایی از آفتاب و باران…
حرف بزن !
من به ملودیِ خوش آب و رنگِ
صدای تو…
دل بسته ام !
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
به چشم هایم که …
چشم می دوخت…
نفسم می بُرید…
بعدها فهمیدم…
عشق خودش می بُرد و می دوزد…
گوشش هم به هیچ چیز
و هیچ کس بدهکار نیست…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
محبوبم!
من دائما شما را دوست دارم..
چه در گرانی…
چه در ارزانی…
چه در تحریم…
چه در جنگ…
چه در صلح…
من دائما شما را دوست دارم…
چه سیر باشم چه گرسنه…
چه شادمان باشم، چه غمگین….
من دائما شما را دوست دارم…
خوابم، شما را دوست دارم…
بیدار می شوم شما را دوست می دارم…
پیاده می روم…
در اتوبوس کنار پنجره پشت سر راننده…
هنگام ریختن میوه های گندیده…
پیتزای نیم خورده…
بطری نوشابه نوشیده شده…
و گل های پلاسیده در کیسه…
هنگام کندن سنگ های داغ …
از پشت نان های سنگک….
محبوبم!
در عبادتم چنان با تو سخن می گویم…
که خداوند به گریه می افتد…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
دوستت دارم…
و نگرانم روزی بگذرد…
که تو تن زندگی ام را نلرزانی…
و در شعر من انقلابی بر پا نکنی…
و واژگانم را به آتش نکشی…
دوستت دارم..
و هراسانم دقایقی بگذرند…
که بر حریر دستانت دست نکشم…
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم…
و در مهتاب شناور نشوم..
سخن ات شعر است…
خاموشی ات شعر..
و عشقت آذرخشی میان رگ هایم…
چونان سرنوشت….
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
تن زده ام آغوشت را…
چه قدر به من می آید …
رنگش…
جنسش…
واندازه اش…
که به قد تمام بی کسی هایم …
بر دلم نشسته است !
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
به نام نامی عشق…
به نام جنون…
به نام باران…
و بوی خوش سیب…
اگر بارها و بارها بِرانی ام…
دوباره به تو برمی گردم…
برمی گردم به تو…
و بیشتر از قبل دوستت خواهم داشت..
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
سرم را چون کودکی …
در آغوش بگیر…
و آرام آرام..
در گوشم…
بگو دوستم داری…
طوری که بند دلم پاره نشود…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
شعرم را دوست داشته باش…
اگر با خودم کنار نمیآیی…
از من مهربانتر است…
نه مشغلهای دارد…
نه زنی…
بچهای…
نه بدهکاری…
هرجا بخواهی با تو میآید…
اما دستی ندارد …
که تورا در آغوش بگیرد…
و در گوشات زمرمه کند…
تابستان سال بعد…
تورا به قفقاز خواهم برد…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
در حریر دستانت…
تنم می پیچد
با هُرم نفس هایت …
آرام آرام …
وسوسه می شوم …
برای بوسیدنت
بوی سیب می آید…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
تو خورشید را ندیدی…
تو ماه را…
و سوسوی انبوه ستارگان در شبِ کویر را هم ندیدی
اما من…
انعکاسِ نورِ گیسوانم را در چشمانت دیدم
جرقهای، چشمانت را به آتش کشیده بود
جنگلها و درختان، بیخبر بودند…
پرندگان و پروانهها، بیخبر بودند …
و گیسوانِ معصومم …
بیخبر از لهیبی که در راه بود …
می خواستم بگریزم…
اما پای گریختنم نبود …
و نمیدانم چرا…
منی که عمری از جرقهها هراسیده بودم
اینک لهیبها را به آغوش می کشیدم…
این آتش را دوست دارم …
این التهاب را …
و چشمهایت را …
وقتی نور گیسوانم به آتشش میکشد….
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
من نمی دانم …
آیا مادرش هم …
او را به اندازه ی من دوست داشت؟
آیا کسی می تواند بفهمد …
که دوست داشتن او چه لذتی دارد …
و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می کند؟
آدم پر می شود…
جوری که نخواهد …
به چیز دیگری فکر کند…
نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد …
و هیچ گاه دچار تردید نشود…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
همیشه می گفت…
«تو ستاره آسمانِ منى» …
می گفتم «من آسمانِ ستاره توام ؛ …
ستاره آرزو هات…
خیال هات ، در من است»
می گفت «نه ، ستاره دست نیافتنی تر است
آسمان همه جا روی سر آدم پیداست …
اما ستاره خیلی وقت ها می رود لای ابر ها …
نمی شود پیداش کرد…
ستاره که باشی همیشه قدرت را می دانم…
می گفتم «من آسمانِ ستاره توام» می خندید.
وقتی که رفت فهمیدم ستاره دست نیافتنی تر است،
حالا هر شب ، لاى ابرها می گردم …
تا پیدایش کنم و بگویم
«ستاره دست نیافتنی تر بود ، حق با خودت است »
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
ببخشید…
دستِ خودم نیست…
اگر بهانه مى کنم پیام مى فرستم…
اگر محبت نمى بینم باز هستمِ..
اگر مغرورى و من بى غرورم…
اگر این دل الآن بى صاحب شده…
مزاحم نیستم…
آدم کم ندارم…
دلبر دارم که دل بِبَرَد…
فقط تو …
دقیقأ همان چیزى هستى که مى خواستم…
مى دانى؛ دقیقأ همان چیز …
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
از زیر پرتقال ها که رد می شدی نگاهت کردم ..
انگار هرکدام خودشان را می کشیدند…
به شاخه های خشک…
و پوستشان را خراش می دادند …
که عطرشان به مشامت برسد …
و تو از خوشحالی چشم هایت را ببندی…
بعد نَخل ها سر خم می کردند …
که آفتاب روی آرامشت نتابد …
و باران هلالِ صورتت را تَر نکند….
آنوقت شبنم ها می آمدند …
و سنجاقک ها بال می زدند…
و من که دورتر ایستاده بودم …
زندگی را می دیدم …
که فقط همان چندلحظه به جریان افتاده بود…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
بوسه ،
آناتومیِ آدم را به هم میریزد …
تو را که میبوسم ،
من بال دَر میآورم…
مردم شاخ !
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
از کدام گوشه ی این سرزمین …
خواهد وزید؟
آه ای مسافرِ خاموش
ظهور کن !
این قبیله ی بی عشق باید بفهمد
کسی که سر بر دامان زمین می گذارد…
دیوانه نیست
عاشقی ست در انتظار…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
از تاریخِ عکس هامان بیرون بیا…
پای آغوشِ من در میان است…
شعری …
نوازشی…
یک استکان چای…
یا هر چیزی
هر چیزی که …
پنجرههای بسته را باز کند…
هر چیز که خاطره ی عشق را…
در گوشه گوشه ی خانه زنده کند…
دل باران میخواهد…
و شانههای پر اعتماد…
از تاریخِ عکس هامان بیرون بیا…
تا بهارِ آینده…
این دل زنده نیست…
همه میدانندبی عشق…
نبضِ شاعر، کند میزند..
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
و از آرزوهاے بی شمار…
تنها و تنها تو را خواستم…
خواستنی …
با شڪوه…
رویایی…
و محال …
و محال !
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
عشق نه در نگاه اول…
بلکه عشق در آخرین نگاه است
زمانی که می خواهد …
از تو جدا شود…
آن گونه که به تو می نگرد
به همان اندازه …
دوستت داشته است….
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
ساده لبخند بزن…
برای روز مبادایم…
چند نفس باران کنار بگذار!
به تو که می اندیشم…
چشم هایم از حجم زیبایی ات
پر می شوند!
و قلبم از دوست داشتنت سرریز
چند جرعه از هوایت را …
که سر می کشم…
عشق انبوهی از تو می شود…
نام تو را در گلویم صدا می زند …
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
چه کسی…
تو را رؤیت کرد ماه من…
که سی روز، روزه دارت شدم…
تا با آخرین افطار چشم هایت…
به خانه ام بیایی؟!
کنار شب، وقتی عید…
از درز آجرها…
به خانه سرک می کشد!
تا فطریه ی تو را…
از در و دیوار خانه…
از تنهایی ام…
از قاب دلتنگی، تصویر آینه،
از زنی شبیه شعرهایت…
از رویای خیال انگیز خیس پنجره،
پس بگیرد …
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
با من به زبان بوسه نه !
به زبان آغوش نه !
با من به زبان ساده ی دوستت دارم…
حرف بزن…
به زبان مادری ام…
با من به زبان شیرینِ عشق حرف بزن !
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
بخند ممنوع من…
که با هر بوسه…
هزار تازیانه مینویسند…
فرشتگانِ شانهها…
که هیچ دستی آن ها را لمس نکردهاست
فرشتگان حسود…
همه چیز را خواهند نوشت…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
قبلِ رفتنت…
موهایم را کوتاه کن !
می خواهم مردانه…
پای عشق زنانه ام بمانم…
تا برگردی …
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
صلات مغرب من!
اگر دست من بود…
میگفتم سیگار را از دست تو بگیرند…
و اشعار مرا…
بین انگشتانت بگذارند….
تو باید صبح تا شب…
مشغول سوزاندن من باشی…
همانطور که من …
مشغول نوشتن توام…صلات صبح من!
ظهر که شد از خواب بیدار میشوم…
با اذانی که در مقام غزل…
از گوشه ی منزوی بیرون میآید…
عکست را برمی دارم …
و روبهروی پنجرهای که تازه پا به خانه گذاشته …
دور سرت اسپند دود میکنم…
چشم فاصله کور…
چشم رنج دور…صلات ظهر من!
اگر قرار باشد …
در فندک دیگران تکرار شوی…
من هم باید…
چندین شاعر پرکار…
و چندین هزار شعر دلتنگ باشم…
دود سیگار تو…
نباید دور سر دیگران بگردد…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
و چون سوزنی …
در خیالت فرو می روم…
به دکمه های لباست دست می کشم
و زندگی را بیدار می کنم…..
می بوسمت…
آنقدر که دهانم را…
با دهان تو اشتباه بگیرند !
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
عالیجناب ِ شعرهای بی وزن و قافیه…
چشم انتظاری بد دردی ست ……
ای کاش عاشقانه هایم …
از همان راهی که آمده اند…
بروند برای همیشه….
دل ِ ترانه ها برای بی تابی ِسیگار …
و شب و پنجره …
کنار آغوشت تنگ شده ….
حرفی بزن…
بوسه ای خیال کن …
شاید لبالب برایت مُردم…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
بازنگرد…
که عشقِ من …
نیمکتی در تفرجگاهی عمومی نیست…
که هر بار بخواهی آن را ترک کنی…
و هر زمان که بخواهی به آن بازگردی !
عذرخواهی مکن …
گلولهیِ شلیک شده باز نمیگردد….!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
محبوبِ من !
مثل شادی نباش …
که میگذرد …
و پنهان میشود …
مثل غم باش و با من بمان …
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
نمیتوانم به تو بگویم:
“دوستت دارم”
اما میتوانم وقتی به خواب رفتهای
در سکوت
با لبهایم روی پیشانیات بنویسمش
تا انگشتان رویاهایت آن را بردارند…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
آدم های زیادی را می شود دوست داشت.
می شود حسِ خوبِ دوست داشتن را…
با آن ها تجربه کرد…
حسِ خوبِ دلبستن…
آرامش و تعلُق….
این هنرِ آدم هاست …
که می توان دوستشان داشت….
می توان به آنها اعتماد کرد….
این هنرِ آدم هاست …
که می توانند به روحِ دوستانشان رسوخ کنند،
در قلبشان جا خوش کنند،
در خاطرشان نقطه ی روشن باشند،
این هنرِ آدم هاست که در زندگی ات می آیند،
این هنرِ آدم هاست که در زندگی ات می مانند،
این هنرِ آدم هاست …
که در زندگی ات حسِ خوبِ سر زندگی اند؛
و در این گیر و دار که آدم بودن هنر می خواهد
تو…
چقدر…
هنرمندی …
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
باید بنویسی جانم…
باید هر لحظه به زبان بیاوری؛
“دوستت دارم” را…
بنویسی و بچسبانی روی تمامِ وسایلِ خانه…
که چشم باز کنم و بخوانم…
آنقدر محکم به زبان بیاوَر…
که از کفِ زمین …
جمع کنیم بازارِ تمام خواستن های دست دوم را
که خالی کنیم هوا را …
از عطرِ دوست داشتن های چند روزه!
باید آنقدر پر سر و صدا باشی …
که تمامِ شهر بشنوند …
و به تماشا بنشینند برای دیدنِ حال خوبمان…
بنویس…
و امضا کن…
تا ثابت کنم که “تو”…
تعبیرِ خوبِ تمام خواب های بی قراری!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
یک نفر بیاید که …
زبان دل بفهمد؛
کنار دلم بنشیند و …
نبودنت را توجیه کند،
بیاید و توجیه کند اشک هایی را …
که فقط به بهانه ی نوازش دست های تو…
با شوق تمام،میریزند؛
وگرنه این دیوانه ای که …
من می بینم؛
تا خود شصت سالگی ام…
هر روز صبح
سراغت را می گیرد
و هر شب بهانه ی مهرت را…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
گاه بیان احساسات دشوار است…
ولی می خواهم بدانی…
که تا چه حد دوستت دارم…
صبح هنگام که چشم می گشایم…
و تو را در کنار خود می بینم…
از با تو بودن…
شادمان می شوم…
به تو احترام می گذارم…
تو را تحسین می کنم…
با تمام وجود دوستت دارم…
هر روز صبح…
که چشم می گشایم…
و تو را در کنار خود می بینم…
می دانم هر چه پیش آید…
اهمیتی ندارد…
آن روز، روز خوبی خواهد بود…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
امان از دست این نامه ها…
امان از دست این نامه های عاشقانه…
امان از دستِ این …
نامه های عاشقانه ی پُربوسه…
که دل هر نامه رسانِ تنهایی را می بَرَد !
امان از دستِ عشق…
امان از دستِ تو…
که به دستم نمی رسی !
و عین خیالت هم نیست !
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
رازی که میانِ ماست…
شعرهاییست..
که هیچگاه به ذهنمان خطور نکرد…
اما سرودیمشان…
کودکیست…
که نطفهاش بسته نشد…
اما به دنیا آمد…
حرفهاییست…
که همه از ما میدانند…
جز من و تو..
رازی که میانِ ماست…
قلبیست…
که از ابتدای عشق…
ایستاده تپید…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
شمعدانی شده ام…
تا به ساقه ی نازک تنهایی ام …
دست می بری…
بوی خوش دوستت دارم…
همه ی ایوان دلم را بر می دارد…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
آن قدر دوستت دارم …
که یادم نمی آید از کجا شروع شد…
داستان ما نه شروع دارد و نه پایان …
تو یکهو پایت را همان جایی گذاشتی …
که باید می گذاشتی…
دیگر هم از من نپرس …
تا کی دوستم داری…
مگر می شود جلوی راه اقیانوس ها را بست؟
مگر می شود جلوی خورشید
چیزی قرار داد …
که دیگر نتابد…
برای دوست داشتن های من …
هیچ پایانی وجود ندارد…
اگر تو نباشی …
و حتی اگر تو نخواهی…
این نویسنده داستان خودش را می نویسد!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
میانسالی ام فرا رسید!
روبه روی تلویزیون نشسته ام …
با یک لیوان چای!
زنم حرفم را نمی فهمد!
من هم نمی فهمم او چه می گوید!
دارم خستگی یک عمر تلف شده را
روی دوش خود حس می کنم!!
دلم برای آن روزهایی …
که حرف هایم را می فهمیدی …
تنگ شده است!
معلوم نیست …
تو گیر کدام زبان نفهمی افتاده ای!:)
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
از مادرم پرسیده بودم…
با گل هایی که خواهم چید…
چه کنم که هرگز خشک نشوند؟
گفته بود بکار…
در دامن محبوبت بکار…
از پدرم پرسیده بودم…
با زخم هایت چه کرده ای…
که ردی از آنها نیست؟
گفته بود بسته ام…
با روسری محبوبم بسته ام…
به برادرم گفتم چه میکنی…
که هرگز کسی گریه ات را ندیده است…
گفت به هر چیزی که تو را می گریاند…
نگو اندوه…
نام کوچکش را پیدا کن …
و با نام کوچک صدایش بزن…
حالا محبوبی دارم…
با دامنهایی گلدارُ…
روسریهایی خیس…
و تمام اندوههای جهان…
مرا به نام کوچک می شناسند…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
به جز زیبائی ات…
چیزهای زیادی هستند…
که باید انتقال بدهی…
وراثت را از لبخندت شروع کن…
از شکل لبهایت…
به وقت بستن زخمم…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
با سرانگشت …
همه ی نت های تنم را…
می نوازی …
و من…
می رقصم و…
آواز می خوانم
به ردیف بوسه ها که می رسی…
روی ملودی عشق…
دلم کوک می شود…
کوکِ کوک…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
می گذارمَت روى چشمانم…
و این شهر را با تو قدم می زنم …
مجبورشان می کنم …
تا براىِ دوست داشتنمان اسپند دود کنند!
کور شود چشمِ حسودان…
لال شود زبانِ بدخواهان…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
دموکراسی؟
آری…
حتماً…
اما، با زنی دیوانه چون من چه میکنی…
که پیاپی…
به دیکتاتوریِ عشقِ تو…
رای میدهد؟!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
من درباره ی تو به آنها نگفتهام…
اما تو را دیدهاند …
که در چشمانم شنا می کنی…
من درباره ی تو به آنها نگفتهام…
اما تو را در کلماتم دیدهاند…
عطرِ عشق…
نمیتواند پنهان بماند…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
هر سال معشوق منی…
هر سال محبوب توام…
میدانم، …
بیش از آنچه که باید آرزو میکنم…
و بیش از مرزهای ممکن رویا پردازم…
ولی چه کسی حق دارد…
مرا به خاطر رویا پردازیام مواخذه کند؟
تهیدستان را چه کسی …
به خاطر پنج دقیقه رویا پرورانیِ… نشستن بر تخت پادشاهی …
مواخذه میکند؟
کویر را چه کسی بازخواست میکند…
اگر ویارِ رود کوچکی شود؟
در سه حالت رویا شرعیست…
در حالت دیوانگی…
شاعرانگی…
و در حالت آشنایی با زنی شورانگیز…
و زیبا همچون تو…
و خوشبختانه…
مبتلایم به هر سه حالت….!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
موسیقی نمی دانم…
بداهه می نوازمت….
با تحریرهای مخملی…
زیرو بم آغوشت را …
خوب بلدم !
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
کمی…
فقط اندکی…
مرا دوست داشته باش…
من با کمترینِ تو…
به جنگ…
تمام نفرت های دنیا می روم…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
میگن هر آدمی …
یه زندگیِ گذشتهای داره…
تویِ یه عالم دیگه …
تویِ یه جسمِ دیگه …
راست و دروغش رو نمیدونم !
اما اگر راست باشه…
من تویِ زندگی قبلیم…
حتما چشمهات بودم
و تو ، قلبِ من …
شاید واسه همینه …
از پشتِ این همه سکوتِ تو …
خیلی چیزها رو می دونم…
چون حتما یه بار…
یه جایی…
با تو زندگیکردم
و با تو دنیا رو دیدم …
که الان قلبم …
فقط برای تو می زنه و
چشمهام …
فقط دنیایِ تو رو میبینه …
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
مرا بی هوا نبوس!
دیوانه قلبم فرو می ریزد …
مگر نمی دانی
شکوفه های بهاری
با هر نسیم کوچکی
می افتند به زیر پای درخت…
اینطور ویرانگر
مرا نبوس..!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
میان باغِ اناری …
لگد به درخت می زند کودک…
می ریزند برگ ها !
انارها، نه…
من آن کودکم …
انارها همه تو…
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
من از انتظار تو
تمام پاییز را…
قدم زده ام؟!
تو به دنبال کدام بهاری…
که این قدر بی پروا…
از پاییز عاشقانه ی من
عبور کرده ای…
آن هم بدون
هیچ رد پایی!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
تو جلوهیِ ابدیت
به لحظه می بخشی،
که من هنوزم و
در من همیشه وار تویی……
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
جایَت کنارم خالیست!
مثلِ نبات کنارِ چای …
مثلِ گلپر رویِ انار …
مثلِ بویِ نم وقتِ باریدنِ باران
مثلِ برگهایِ طلایی در پاییز
همینقدر ساده…
همینقدر مهم…
همینقدر حیاتی…!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
من اما…
جلوى دخترمان…
روزى هزاربار قربان صدقه ات می روم،
چشم و گوشش باز شود اتفاقاً…
باید بفهمد…
مَرد خواستنش را فریاد میزند!
▬▬▬▬▬▬☆❃☆❃☆❃☆▬▬▬▬▬▬
دلم گرم میشود❤️
وقتےمیگویے:
↯مواظب خودت باش↯
امّا
جانم تازه مےشود
وقتے مردانه درگوشم میگویے
خودم مُواظبت هستم”♥️